به نظر می رسد ایجاد یک تیم برای بازی هیچ مشکلی نیست: گردهم آوردن متقدم ترین ، خواننده ترین افراد ، کمی آموزش آنها را … بدون شک ، دانش ، چشم انداز گسترده ، یک حافظه خوب از شرایط ضروری شرکت در این بازی است در یک بازی فکری ، اما موفقیت این ویژگی ها تضمین نمی شود …
چگونه اطمینان حاصل کنیم که تیم ایده آل نبوده ، اما توانایی پیروزی را ندارد؟ در اینجا چند نکته وجود دارد.
بدون بازگشت به خصوصیاتی که قبلاً ذکر شد ، باید توجه داشت که مهمترین شرط یک بازی موفق نیز تماس بازیکنان ، گشودگی آنها ، توانایی ارائه نسخه هایشان و توجه به غریبه ها است. حتی بدبین ترین بازیکنی که این ویژگی ها را ندارد ، در تیم مازاد است. این بازیکنان دو نوع رفتار دارند. هر کسی ، اگرچه چیزهای زیادی می داند ، اما به دوری از همسالان خود عادت کرده است ، اما در طول بحث نه چندان پاسخ می دهد ، بلکه از ترس اینکه اشتباه کند ، درباره نسخه رایگان "باطن" فکر می کند. کسی که به رهبر بودن عادت دارد ، به غیرقابل انکار بودن عقیده خود اعتقاد دارد ، فارغ از سایر قضاوت ها ، آن را به شرکای خود تحمیل خواهد کرد. بیشتر بازی های فکری برای فعالیت های مشترک طراحی شده اند ، این فقط در مواردی است که "ذهن خوب است و دو بهتر است" ، بنابراین هرگونه نمودهای فردگرایی در اینجا نامناسب است.
وقتی بازیکنان در یک تیم و خارج از بازی دوستان خوبی باشند بهترین کار است.
کیفیت بعدی که هر بازیکن باید داشته باشد تفکر غیراستاندارد است. اگر قبلاً سعی کرده اید بازی های فکری انجام دهید ، به خوبی می دانید که چگونه کلیشه ها مانع پاسخ صحیح می شوند. پاسخی که به معنای واقعی کلمه خود را نشان می دهد به هیچ وجه صحیح نیست. در بازی ، شما باید هر نسخه را از جمله متناقض ترین نسخه "کار کنید" ، اما برای این کار حداقل باید آنها را بیان کنید.
بازیکنان علاوه بر اینکه می توانند خارج از چارچوب فکر کنند ، باید بتوانند نسخه های خود را خلاصه کنند. بازیکنانی عجول ، عاقل و محکم ، با کمال احترام به آنها و این خصوصیات در زندگی روزمره ، افسوس که غالباً در طول بحث فقط با مونولوگ های طولانی خود در تیمشان دخالت می کنند.
علاوه بر ویژگی هایی که همه شرکت کنندگان باید داشته باشند ، هر یک از آنها باید نقش خاصی را در تیم بازی کنند. البته این نقش ها یک بار برای همیشه به بازیکنان اختصاص داده نشده است ، آنها می توانند در طول بازی تغییر و ترکیب شوند.
به عنوان مثال ، یک تیم باید یک کاپیتان داشته باشد. به طور معمول این کسی است که بیشترین اقتدار را در تیم دارد. با این حال ، این بدان معنا نیست که کاپیتان با احتیاط ترین بازیکن است. عملکرد او در تیم بیشتر شبیه "اتاق کنترل" است. او اجازه نمی دهد که برای مدت طولانی در یک نسخه ماندگار شود ، این اوست که از بین نسخه های موجود یک نسخه را انتخاب می کند ، این او است که در لحظه ای که تیم نسخه ندارد به این سوال پاسخ می دهد (این نیز اتفاق می افتد).
علاوه بر این ، تیم باید تولید کننده اصلی ایده ها باشد ، که در زمان اختصاص داده شده ، حداکثر تعداد نسخه ها ، از جمله نسخه های غیر منتظره و متناقض را ارائه می دهد.
باید یک عضو تیم باشد که از خصوصیات رهبری یا اشتیاق برخوردار نباشد ، اما دانش زیادی داشته باشد ، یکی از کسانی که "دائرlopالمعارف راه رفتن" خوانده می شوند. بدون آگاهی از مطالب گسترده واقعی ، هیچ تفکر غیر استانداردی کمکی نخواهد کرد.
خوب است وقتی تیم کسی را نیز در اختیار داشته باشد که در مواقع دشوار می تواند با یک شوخی خوب یا یک شوخ طبعی شرایط را از بین ببرد. این مهم نه تنها از نظر سودمندی است. اتفاقاً تمرین نشان می دهد که گاهی نسخه ای که از روی ناامیدی به صورت شوخی بیان می شود ، صحیح به نظر می رسد و همه را متعجب و خوشحال می کند.