نحوه عملکرد سال نو در مدرسه در دبیرستان

نحوه عملکرد سال نو در مدرسه در دبیرستان
نحوه عملکرد سال نو در مدرسه در دبیرستان
Anonim

بسیاری از افراد قبلاً پرسیدن یک سوال هیجان انگیز را شروع کرده اند: چگونه عملکرد مدرسه سال نو را واقعاً فراموش نشدنی کنیم؟ من جوابی برای سوال شما دارم! ما می خواهیم توجه شما را به متن منحصر به فرد نویسنده حرفه ای برای اجرای سال جدید جلب کنیم ، که از شکنندگی ایمان کودک به معجزه می گوید. یک داستان هیجان انگیز ، گفت و گوهای درخشان ، گرفتن روح برای گذران زندگی و گریه شما از احساسات و خوشحالی ، معنای ایدئولوژیک …

نحوه عملکرد سال نو در مدرسه در دبیرستان
نحوه عملکرد سال نو در مدرسه در دبیرستان

عملکرد سال نو.

شخصیت ها:

بابا نوئل.

دوشیزه برفی

الف ها - سایمان و تد.

هکرها - هوری ، نایتمن ، سر هاروکی.

نیروهای شیطانی - 2 جادوگر ، بابا یاگا ، کوشچی.

نیروهای خوب - میشا و ماشا (از ماشا و خرس) ، کلاه قرمزی ، یک گرگ ، دو قهرمان ، گربه در چکمه.

مادر و پدر

دختر آلیس.

افسونگر

اقدام اول بخش اول.

آلیس: مامان ، نامه ام را به بابانوئل گذاشتم. زیر درخت است فکر می کنی اونو بگیره ، درسته؟..

مامان: البته آلیس. البته که خواهد شد! شما تمام سال بچه خیلی خوبی بوده اید …

آلیس: دوستت دارم مادر …

مامان: منم دوستت دارم عزیزم … و حالا وقت خواب است. رویاهای شیرین!

آلیس: و تو ، مامان.

آلیس به رختخواب می رود. بابا وارد اتاق می شود.

پدر: خوب عزیزم ، آلیس پیامش را روی درخت گذاشت؟

مادر: بله … می دانید ، من برای او متاسفم. یک روز وحشتناک فریب ما برای او شناخته خواهد شد.

پدر: عزیزم ، این همان چیزی است که همه افراد هنگام بزرگ شدن از آن عبور می کنند …

مامان: آرزوها و امیدهای کودکی چقدر شکننده هستند. یک کلمه واقعاً محکم از یک بزرگسال کافی است … و صدای بلند! رویا تکه تکه می شود …

بابا: ببخشید اما این واقعیت است. در زندگی هیچ جایی برای داستان های افسانه ای مهربان و پایان های خوشبخت کامل وجود ندارد! برای زنده ماندن ، باید کار کنید و مشکلات را تحمل کنید …

مادر: اما گاهی اوقات واقعاً می خواهی که همه افسانه های خوب دیزنی به بخشی از واقعیت تبدیل شوند! فقط برای یک دقیقه … این همه جادو را با چشم خود ببینید! چقدر عالی است!

بابا: عزیزم اعتراف می کنم ، من تا 11 سالگی به معجزه اعتقاد داشتم ، نه ، نخند ، واقعاً. پدر و مادر من امیدهای جادویی من را خیلی دقیق احترام می گذاشتند ، اما یک روز وحشتناک همه چیز را فهمیدم.

مامان: هر چقدر هم غم انگیز باشه ، باید نامه آلیسینو رو به بابا نوئل باز کنیم …

مامان و بابا به سمت درخت می روند. آنها یک پاکت را بیرون می آورند ، آن را باز می کنند. در این لحظه ، آلیس به داخل اتاق می دود.

آلیس: خوابم نمی برد …

(در اواخر عبارت ، صدا از بین می رود. او شروع به گریه می کند. از اتاق بیرون می رود)

والدین: عزیزم!

والدین به دنبال او می دوند. پاکت داخل شومینه می افتد و می سوزد. تصویری روی صفحه ظاهر می شود - نامه ای در شومینه در حال سوختن است.

جادوگر:”در یک لحظه ، در یک حرکت سهل انگارانه ، در یک کلمه بیش از حد گفته شده ، تمام جهان می تواند سقوط کند. یک دنیا کامل از رویاهای کودکی. همه قلعه ها به یک باره سقوط می کنند ، شاهزاده خانمها موهای جادویی خود را قطع می کنند ، شوالیه ها از شجاعت و قدرت محروم می شوند ، پادشاه رویای خوب و ملکه شادی از تخت سلطنت فرود می آیند. در جای آنها دو فرد بی روح قرار دارند: شاه واقعیت و ملکه حقیقت. آنها حکومت می کنند … نه ، نه به سختی … آنها فقط حقیقت را می گویند. حقیقت و هیچ چیز دیگری و کودکان همیشه نمی خواهند واقعیت را بدانند.

و همه اینها در یک لحظه کوتاه ، در یک لحظه اتفاق می افتد! انگار با یک ضربه انگشت ، همه چیز از بین می رود. مثل خاکستر در باد خرد می شود …"

اقدام دوم.

جن: DJ-فراست ، ما مشکل داریم! این هکرهای لعنتی دوباره سیستم ما را هک کردند! و

تماس تلفنی.

- بله ، 100 هزار چوپاچاپ و دو تن مارمالاد!

جن: اینجا! و اکنون ما با مشکلی در پست الکترونیکی روبرو هستیم. ما …

تماس دوم:

- چی ؟! چه ظرفشویی دیگری؟! چرا دختران هشت ساله به این دستگاه ها احتیاج دارند؟! برای آینده؟.. آینده چیست! ورشکستگی در آینده برای شما می درخشد! همه ما قرارداد شما را فسخ می کنیم! بلا بلا بلا! نه دختر ، بلکه ماشین ظرفشویی؟! پی ، پی ، پی !!!

جن: تمام پیام های ارسال شده از طریق پست الکترونیکی از طریق كودكان به ما تحویل داده نمی شود. اکنون…

تماس سوم:

- آره! نه من از شما ماشین ظرفشویی سفارش نداده ام !!!

جن: و حالا همه …

تماس چهارم:

-آره!! چه چیز دیگری ؟! اوه عزیزم. سلام عزیزم … حال شما چطور است؟ آفتابی … و دوستت دارم! نه ، من بیشتر هستم! و من حتی بیشترم …

بابانوئل: هوم !!!

جن: خداحافظ عزیزم.بوسه ها …

بابا نوئل: خوب ، شاید شما بتوانید در پایان ، توضیح دهید که چه اتفاقی می افتد؟

جن: دی جی - فراست ، ما مشکل داریم … و!

بابا نوئل: چند بار از شما می خواهم که به من اینگونه صدا نکنید؟..

جن: نگاهی می اندازم! (دفترچه را باز می کند) آه !! هزار و هفتصد و بیست و شش!

بابا نوئل: گوش کن ، سیمون ، تو بیش از صد سال است که تعطیلات نرفته ای! شاید به کمی استراحت نیاز داشته باشید؟..

جن: نه ، نه ، نه ، نه ، نه! هوم.. (با زمزمه) من به شما گفتم که چگونه با یک ردبول در کارخانه پدرم به بشکه افتادم. و از آن زمان من خیلی بیش از حد فعال بوده ام! (در جای خود اجرا می شود)

بابانوئل: کاش مثل شما کارگران بیشتری داشتم! خوب ، به نکته! چه چیزی به آنجا رسیده اید؟ همه چیز را به ترتیب به من بگو.

جن: ما مشکل داریم. هکرهای ضد کریسمس ژاپنی سرور ایمیل سریع ما را هک کردند. آنها در آنجا رمز عبور خود را تغییر دادند و اکنون ما قادر به بررسی نامه هایی نیستیم که کودکان از سراسر جهان برای ما ارسال کرده اند! شما می دانید که ما خدمات تحویل را تغییر داده ایم ، اما فقط از سال جدید شروع می کنیم! اکنون همه نامه ها فقط از طریق پست سریع به ما می آیند و در شومینه ها سوزانده می شوند. ما 5 سال با این شرکت قرارداد بسته ایم!.. اکنون برای پنج سال کامل نمی توانیم هزاران نامه را بررسی کنیم !! آه … من وحشت دارم … (به صورت خود مشت می زند) خود را جمع کن ، پارچه! (جدی به نظر می رسد). خوب خوب. من اعلان ها را به همه کشورها ارسال خواهم کرد. اینکه ما اکنون نامه ها را به روش قدیمی می پذیریم … البته این کمک می کند ، اما نامه هایی که از طریق پست سریع رسیده اند چه باید کرد؟ طبق اطلاعات من ، چندین مورد وجود دارد …

بابانوئل: بنابراین … دیروز دو برنامه نویس جدید استخدام شدند. نام آنها نایتمن و هوری است. ما آنها را به مدت یک سال بررسی کردیم. سرویس امنیتی عدم امنیت را تأیید کرد. من با آنها صحبت خواهم کرد و ما می توانیم این نامه ها را بخوانیم. برو سایمان متشکرم.

جن: بله ، DJ-فراست! آه.. بابا نوئل.

تلفن را برمی دارد.

جن: کالی! فوراً مرا به مرکز خدمات متصل کنید! (هنگام رفتن صحبت می کند).

بابا نوئل به او لبخند می زند.

اقدام سوم.

نور کم است. رقص موسیقی "پلنگ صورتی" از دو عامل هکر با لباس سیاه.

تماس تلفنی.

زنان شب (نجوا): آقا ، هاروکی؟.. همه چیز مشخص است. بابا نوئل فقط به من وظیفه داد تا با تمام وجود قفل سیستم ایمیل سریع را باز کرده و برای او پیام چاپ کنم. (می خندد شوم). چه احمقی! و چگونه آنها ابتدا مرا استخدام کردند؟! (بالای صدای او) من با هکرهای ضد سال نو ژاپنی همکاری می کنم !!

سر هاروکی (در آنسوی خط): ساکت شو! چند بار تکرار کنید؟! (با نجوا) این اطلاعات محرمانه است … (داد زدن) احمق !!!

Nightvuman: ببخشید آقا.

سر هاروکی: همه چیز را به ترتیب گزارش کنید.

هوری: سر هاروکی ، بابانوئل به ما دستور داد تا سایت مورد حمله هکرهای ضد کریسمس خود را رفع انسداد کنیم. ما اطلاعات غلط به او دادیم. ما نامه هایی را به اختراع خودمان چاپ کردیم.

نایتمن: در اولی ، یک دختر کوچک از استرالیا درخواست عروسک می کند ، سپس پسری از استرالیا به عنوان سازنده ، پلاستیین سالی و علی را دوقلو می کند. اینجا …

هوری: همه این درخواست های احمقانه توسط Nightvuman انجام شده است. ارسال پلاستلین و عروسک برای کودکان غیر موجود برای بابا نوئل هزینه ای ندارد.

Nightvuman: و بابا نوئل هرگز نامه های واقعی را نخواند !!! ها ها ها ها … (شوم می خندد). یک کودک بدبخت دیگر در جهان وجود خواهد داشت! کافی است که افسانه ها بر جهان حکمرانی کنند! کافی! دیگر از این کارتون ها خسته شده اید! گرچه … ام رپونزل من دوست داشتم … اوه! من از چی صحبت می کنم؟.. ها ها ها ها (شرم آور می خندد).

هوری: تلاش سریال به پایان رسید.

سر هاروکی: آفرین! طرح نابودی همه نور و خوبی در حال انجام است! ها ها ها ها (شرم آور می خندد).

اقدام چهارم

Nightvuman و Hori در حال گفتگو با یکدیگر هستند. موسیقی "پلنگ صورتی".

هوری: زن شب ، به نظر می رسد ما دچار مشکل شده ایم. اگر سر هاروکی متوجه شود که ما شکست خورده ایم ، پس ما گم شده ایم! اخراج خواهیم شد و من یک کت خز جدید می خواستم.

کابوس: چگونه می توانید یک کت خز جدید فکر کنید؟! اگر ما واقعاً شکست بخوریم او ما را به خاک می سپارد …

هوری: باشه ما به فکر ادامه خواهیم داد اصولاً بابانوئل و سایمن چیزی نمی دانند. این فقط همین جن جن کوچک تدی است !! چقدر از آن خسته شده است! اگر ما بیشتر دقت نکنیم ، اینجا فکر می کنم او ما را خواهد بخشید! او همیشه جایی نزدیک است! گویی که ما را تماشا می کند ، مظنونین …

Nightvuman: چند بار که ما در مورد کار شیطانی خود صحبت کردیم ، مجبور شدیم بیرون برویم و او آنجا بود؟! اوه ، چقدر زشت …

هوری: ما الان یک سال است که با موفقیت بازیهای شیطانی خود را از دست بابانوئل مخفی می کنیم. مهمترین نامه ها به او نمی رسند! و به دلیل برخی از جن ها تدی ، می توانیم گرفتار شویم.

Nightvuman: هوری ، من احساس می کنم جنگ در راه است … و ما باید به درستی آماده شویم!

هوری: بله ما به تمام اعلان های خود ایمیل ارسال خواهیم کرد. بگذارید آماده شوند …

در تمام این مدت ، جن جن تدی کنار درخت ایستاده بود و همه اینها را با صدای ضبط شده ضبط می کرد.

اقدام پنجم.

الف تدی به داخل دفتر بابانوئل می دود.

تدی: بابا نوئل ، بابا نوئل! من از طریق آنها دیدم فهمیدم! (پیروزمندانه)

بابا نوئل: چه کسی؟ از طریق چه کسی دیدید؟!

تدی: Nightvumana و Hori! برنامه نویسان ما!

بابانوئل: اوه تد … تو این را برای صدمین بار به من گفتی.

تد: آره … و هرگز به من باور نکردی!

بابا نوئل: چون هیچ مدرکی نداشتی.

تد: حالا وجود دارد!

بابا نوئل: وای … خوب ، بیا ، نشان بده.

تد ضبط صوت را برای بابا نوئل روشن می کند.

بابا نوئل: بنابراین من اصلاً انتظار نداشتم … (ناراحت) من خیلی به آنها اعتماد کردم! فکر می کردند آنها بهترین برنامه نویسان هستند … صبر کنید! بله ، من به همه نامه های اکسپرس اعتماد کردم! به معنای … به این معنی است که بسیاری از درخواست های کودکان من نتوانستم برآورده کنم؟! من هنوز تعجب می کنم که چرا بچه ها دیگر اعتقاد به معجزه ندارند …

تد: درسته حالا باید کاری کنیم! شاید هنوز همه آن پیام های بچه ها را بخوانیم!

بابا نوئل: تد ، ما باید عمل کنیم! جنگ خیلی جنگ است! ما باید همه مال خود را جمع کنیم! بگذارید آماده شوند …

تد: احساس می کنم داغ خواهد شد …

بابا نوئل: و لطفاً با من تماس بگیر ، سیمون. من از او می خواهم که اعلان های ایمیل را برای همه ارسال کند.

تد: بله قربان!

اقدام ششم.

هارد راک بازی می کند.

تماس پیامکی از طریق تلفن

بابا یاگا: آه ، کشیش ها! یاد آویز قدیمی افتادیم! مدت زیادی است که من SeMeS-ok را دریافت نکرده ام! مالیات … بیایید ببینیم … "نبرد خوب و بد. 29 دسامبر. کلوپ شبانه ولورین. به همه بگویید که می توانید"

پدران در اینجا ما روزهای قدیمی را تکان خواهیم داد ، پس آن را تکان دهید! اکو! اوه ، دختران باید تماس بگیرند!

تلفن همراه می گیرد.

بابا یاگا: سلام! آه ، آرتیمونیوانا ، این تو هستی؟! عزیزم ، من همین حالا به آن ها می گویم!

چند ثانیه موسیقی پخش می شود. بابا یاگا به سرعت در اتاق می چرخد و با حرکات اشاره می کند.

بابا یاگا: زوزه کن! می آیی؟.. من هنوز منتظر هستم.

دوباره شماره را می گیرد.

بابا یاگا: آلیویو ، در رتیل؟ آه عزیزم … همین الان به آن ها می گویم!

چند ثانیه موسیقی پخش می شود. بابا یاگا به سرعت در اتاق می چرخد و با حرکات اشاره می کند.

بابا یاگا: اوه! می آیی؟.. منتظر تو و دخترانت هستم.

دوباره تلفن را برمی دارد. شماره را شماره گیری کنید. چند ثانیه موسیقی پخش می شود. بابا یاگا به سرعت در اتاق می چرخد و با حرکات اشاره می کند.

بابا یاگا: پیو … فکر می کنم همه را صدا کرده است. در اینجا ما روزهای قدیمی را تکان خواهیم داد … آه !!

هارد راک بازی می کند. آنها با یک قدم مطمئن وارد می شوند: دو جادوگر ، دو شیطان ، koschey.

بابا یاگا: اوه اوه! بالاخره این دنیا بوی خوشمزه ای می دهد! (بو می کشد هوا) با یک نیروی شیطانی!

کوشچی: یاگا ، جوانتر شده ای …

بابا یاگا (با نجوا): بله.. بوتکس این کار را کرد!

کوشچی (با نجوا): به من یک شماره بده!

بابا یاگا سر تکان می دهد.

بابا یاگا: کوشچی ، حتی اگر وزن کم کرده باشید! (می خندد) زن اصلاً غذا نمی دهد!

کوشچی: بله ، او غذا می دهد ، غذا می دهد … اما من اصلاً چاق نمی شوم. دارمش! قانون اساسی اینگونه است! لاغری

جادوگر 1: اوه ، من خیلی خواهم بود … هنوز هم نمی توانم وزن کم کنم. بیچاره خودش رو کاملاً خسته کرده! تناسب اندام ، رژیم های غذایی.. (یک نان را بیرون می آورد و می جوید)

جادوگر 2: خوب ، خوب …!

جادوگر 1: شما چه چیزی "خوب هسته ای" می کنید؟! (یک نان را می جوید). ممکن است فکر کنید دروغ می گویم!

جادوگر 2: دروغ می گویی! شما به باشگاه می روید ، و سپس رول ها را می جوید!

جادوگر 1: چی؟! من؟!

جادوگر 2: بله! شما!

آنها شروع به مبارزه می کنند. بابا یاگا می شتابد تا آنها را از هم جدا کند.

بابا یاگا: هی احمقها! به همین دلیل نیست که ما اینجا هستیم !!

جادوگران 1 و 2: چرا؟!

جادوگر 3: به منظور آماده شدن برای جنگ!

جادوگر 4: لازم است یک بار برای همیشه با این صدای زیبا (صدای ملایم) تقلبی ، شاهزاده خانم ها و بابانوئل های حاکم بر این جهان ثابت شود!

کوشچی: هوم … (با تردید) خوب ، در حالی که آنها بر جهان حکومت می کنند …

جادوگر 3: و ما باید آن را درست کنیم!

جادوگر 4: بله! از پایان خوش و افسانه های خوشحال کننده دیگر بس است!

کوشچی: خوب ، می بینم ، همه در حال و هوای جنگ هستند. به نظر می رسد وقت آن رسیده است که با سرو هاروکا تماس بگیریم!..

بابا یاگا: سرو هارکوری؟.. با من تماس بگیرید! (ناراحت).و در اینجا فکر کردم که این من هستم که ارتش را هدایت می کنم.

کوشچی (تلفنی): سر هاروکی؟ ما آماده ایم…

بابا یاگا آهنگی را می خواند. بعد از آهنگ ، نور خاموش می شود. روی صفحه نوشته شده است "و در این زمان".

(منهای عروسک های Pussycat - نوسان)

عزیزم ، عزیزم ، عزیزم ، فکر کردم مثل تو خواهی شد:

شیرین ، مهربان ، ملایم و عزیز ، همه خوب مثل این.

اما شما اصلاً من را نمی شناسید. من برای همیشه خواهم ماند

شر خاردار رذیل و بد

بابا یگا

چقدر دوست دارم این شر را انجام دهم!

درست با من به دنیا آمد!

من قلب روح ندارم!

بله ، من خیلی بد هستم!

عزیزم ، عزیزم ، عزیزم فهمیدی

هر کاری کردم

تمام گناهان روح من در حال حاضر

شما می دانید و باور دارید!

شرور

بسیار

لات

می خواهد ،

به

بود

بسیاری از شرها در زمین وجود دارد!

عمل هفتم.

گزیده ای از کارتون "ماشا و خرس" روی صفحه است.

تماس پیامکی از طریق تلفن

ماشا: اوه! تلفن! بنابراین ، بنابراین ، بنابراین … (در هجا می خواند) "جنگ خوب و بد. 29 دسامبر. کلوپ شبانه ولورین. به همه ما بگویید. " Miiiiiishkaaaaa! اوه میشکا آماده شدن! ما به یک کلوپ شبانه می رویم! (رقص در جای خود) Tuna-tuna-ttsntz ، عزیزم!

خرس می دود داخل.

ماشا: چه کلوپ شبانه ای؟! شما هنوز هجده سال ندارید!

ماشا: آه ، خرس … چرا تو هم حرف می زنی!؟

میشا: خوب ، در واقع نه! گفتم ، همه قارچ ها را نخور!

ماشا (می خندد): اوه! دقیقاً … اما من از شما بلندگو بهتر خوشم میاد! و بعد غر می زنی ، غر می زنی … هیچ چیز مشخص نیست!

میشا: باشه ماشا … صبور باش. توهمات به زودی از بین می روند! به من بگو آنجا آنها به تو چه نوشتند؟

ماشا (تلفنش را بیرون می آورد و هجاها را می خواند): «جنگ خیر و شر. 29 دسامبر. کلوپ شبانه ولورین. به همه ما بگویید."

میشا: البته! سال نو به زودی فرا می رسد! بنابراین آنها دوباره شروع کردند … آنها همیشه در مورد اینکه چه کسی بر روی زمین حکم می کند ، خوب یا بد استدلال می کنند! احمقان ، به خدا! البته خوب! بنابراین ، ماشا … شما باید قبل از مبارزه غذا بخورید!

ماشا: حالا آنها به من غذا می دهند ، حالا من می خورم! فرنی ، فرنی ، فرنی! او ، میشا! بیایید ابتدا با همه ما تماس بگیریم! شماره گیری شماره … شماره گیری شماره … شماره گیری شماره …

میشا: مش … تو هستی … دکمه سبز را فشار دهید!

ماشا: من خودم را می شناسم! شماره گیری را شماره گیری کردید …

برای تلفن های موبایل ، که ماشا با انرژی در اتاق می چرخد و اشاره می کند.

ماشا: اووف … فکر می کنم او به همه گفت. حتی شرک با گربه چکمه ای خواهد آمد … خوب ، می دانید ، شرک دارای فرزندان ، کار ، همسر است. مجبور به تعطیلات شوید!

میشا: بله ، می دانم ، می دانم … فهمیدم! اما او زمانی بسیار بزرگ بود!

گربه در چکمه راه می رود.

ماشا (با چکمه به گربه می رود): چه بچه گربه ناز! میو میو…

گربه در چکمه: عزیزم ، هنگام پیچیدن مراقب باش! من زیبا نیستم!

میشا: مش ، به او توجه نکن! او خودش را با یک قیمت پر می کند …

گربه چکمه ای (پنجه هایش را نشان می دهد): من ناز نیستم! من یک گربه شکست ناپذیر هستم! اما … (پورس) بعضی اوقات من از ماساژ امتناع نمی کنم! (تعبیر زیبایی ایجاد می کند).

میشا: پس بچه ها! بریم به کسب و کار برسیم!

ماشا: او! منتظر همه بمانیم!

وارد اتاق شوید: کلاه قرمزی کوچک با یک گرگ ، دو قهرمان - آلیوشا پوپویچ و دوبرینیا نیکیتیچ.

گربه با چکمه: فراموش کردید که بگویید! شرک نخواهد آمد … پسر کوچک او گلو درد گرفت …

اوه بچه ها (به قهرمانان نزدیک می شود!) چرا شما فقط دو نفر هستید؟.. شما سه نفر بودید …

آلیوشا پوپویچ: بله ، دوست ما - رفیق بازنشسته شده است … رادیکولیت از قبل شکنجه شده است!

دوبرینیا نیکیتیچ: خوب ، هیچ چیز! من و آلیوشا نیز سیاتیک داریم! اما او در قدرت قهرمانانه ما دخالت نمی کند! (شمشیر را به شدت به بالا بالا می برد. سپس کمر خود را خم می کند). آه ، بازگشت!

کلاه قرمزی: Fastum - ژل می تواند به شما کمک کند! Fastum ، fastum!

گربه چکمه ای: کلاه ، چه می کنی ، حالا داری از یک تبلیغ تبلیغ می کنی؟!

کلاه قرمزی قرمز: بله … شما باید به نوعی درآمد کسب کنید!

ماشا: آفرین خواهر کوچک!

گربه چکمه ای: دوستان ، پس جلسه چیست؟!

ماشا (تلفنش را بیرون می آورد و هجاها را می خواند): «نبرد خیر و شر. 29 دسامبر. کلوپ شبانه ولورین. به همه ما بگویید."

آلیوشا پوپویچ: خوب ، وای! باز هم ، این ضد سال های جدید …

Dobrynya Nikitich: باز هم ، این سالهای نفرین شده ضد سالهای جدید با کارهای نادرست خود به سرزمین بزرگ ما آسیب می رسانند!

آلیوشا پوپویچ: دشمن دشمن تا کی می تواند در سرزمین ما قدم بگذارد؟!

دوبرینیا نیکیتیچ: چقدر می توانید غم و اندوه تلخی را برای افراد خوب تحمیل کنید؟!

ماشا: تا کی می توانی صحبت کنی؟!

گربه چکمه ای: چه چیزی را اصلاح کردند!؟ کار باید انجام شود ، نه مزخرف!

کلاه قرمزی: موافقم!

ماشا: باشه ، باشه! بابا نوئل تماس می گیرم! سلام! بابا نوئل؟.. ما آماده ایم …

قهرمانان در حال خواندن آهنگ هستند. بعد از خاموش شدن چراغ.

(منهای Sergey Lazarev Electric Touch)

ما اکنون اینجا هستیم و باید همیشه فقط پیروز شویم.

خوب باید در این دنیا پیروز شود.

ما می دانیم که معجزاتی در کره زمین وجود دارد

فقط باور کنید و آنها را خود تصور کنید!

معلوم شد که خیلی هم بد نیست.

پری ها و پرنسس ها حتماً می دانند

چگونه دنیا را رنگ کنیم

و پر از نور کنید.

میدونی!

ما در این زمینه به شما کمک خواهیم کرد!

همه چیز ، همه چیز زنده خواهد شد!

همه قهرمانان افسانه ها با هم خواهند گفت:

سلام ، شما به خوبی اعتقاد دارید!

سپس جهان روشن تر ، روشن تر خواهد شد!

عمل هشتم

موسیقی کلوپ به نظر می رسد. بابانوئل ، برف دوشیزه و سایمون و تد در حال رقصیدن هستند.

Snegurochka: بابا نوئل ، به نظر من می رسد که ما زود آمدیم … هیچ کس اصلاً قابل مشاهده نیست.

بابا نوئل: نه نوه ، به موقع آمدیم. این نیروهای شیطانی همیشه دیر هستند.

سایمان: شرور دیر شده اند … و مال ما کجا؟! آیا ماشا به کسی اخطار نداد؟!

Snegurochka: خوب ، آیا شما کلاه قرمزی کوچک را نمی شناسید؟ تا وقتی آرایش نكرد ، جایی نخواهد رفت.

بابا نوئل: ما می دانیم ، می دانیم …

تد: اوه! فکر می کنم می توانم آنها را ببینم!

کلاه قرمزی قرمز با یک گرگ ، دو قهرمان - آلیوشا پوپویچ و دوبرینیا نیکیتیچ ، ماشا و میشا ، گربه چکمه ای. همه با خوشحالی بغل می کنند!

دوشیزه برفی: اوه! حتی باورم نمی شود که همه دوباره با هم هستیم!

گربه چکمه ای: بله! از این گذشته ، ما برای یک هدف مهم اینجا جمع شده ایم!

آلیوشا پوپوویچ و دوبرینیا نیکیتیچ (با هم): با قدرت قهرمانی دشمن زشت را از سرزمین باشکوه ما نابود کنید!

کلاه قرمزی کوچک: پسران ، ما دوباره این کار را می کنیم! گفتن آسان تر ، مگر می شود؟!

ماشا: خوب مردم ، بیایید کمی لذت ببریم؟! تن ماهی تن ماهی ، کودک.

بابا نوئل: بله ، بچه ها … بیایید کمی لذت ببریم! ما باید این ضد سالهای ناخوشایند را یکبار برای همیشه شکست دهیم! شما باید رمز عبور واقعی را از سرور ایمیل سریع از آنها بگیرید و ببینید چه نوع بچه هایی در واقع نامه ارسال می کنند!

Snegurochka: من مطمئن هستم که موارد بسیار مهمی در بین آنها وجود داشت …

موسیقی به هارد راک تغییر می کند. وارد شوید: بابا یاگا ، دو جادوگر ، دو شیطان ، koschey.

جادوگر 1: آه ، کشیش ها ، چه مردم!

جادوگر 2: اوه ، چطور گند می زند!

جادوگر 3: با قدرت خوب یک کیلومتر را حمل می کند!

جادوگر 4: برای سال جدید ادکلن می دهم!

بابا یاگا: و من حتی نفهمیدم که تو گرگ هستی که در کنار قدرت خوبی هستی؟

جادوگر 1: با ما نیستی؟ آیا شما برای سالهای ضد سال نیستید؟!

گرگ: نه! من الان گیاهخوار هستم! من دوباره به فلسفه زندگی ام فکر کردم ، چیزهای زیادی می فهمیدم. من اکنون مشغول پاکسازی هاله و …

کوشچی: بله ، واقعاً؟!

جادوگر 2: خوب ، خوب! ما بدون تو پیروز خواهیم شد!

بابا یاگا: همه برادران! دیگر از این پچ پچ خالی بس است! برای هدف شیطانی ما! کافی!

جادوگر 3: کافی است تا افسانه های خوب پیروز شوند!

جادوگر 4: کافی است مردم به معجزه اعتقاد داشته باشند!

جادوگر 1: دست از تحقق رویاهای مردم بردارید!

جادوگر 2: بسه دیگه!

Snow Maiden: دیگر با افکار شیطانی ذهن مردم را پر نکنید!

کلاه قرمزی: دفن ایمان مردم در معجزه را متوقف کنید!

گربه چکمه ای: کافی است! هوم … من از چی صحبت می کنم؟..

آلیوشا پوپویچ و دوبرینیا نیکیتیچ: بگذارید ما برادران ، قدرت ، قدرت خوب ، قهرمانانه ما را ستایش کنیم!

موسیقی شروع به پخش می کند. نیروهای بد و خوب به تناوب در زمین رقص به رقابت می پردازند. موسیقی مدام در حال تغییر است. در نتیجه ، نیروهای شیطانی سقوط می کنند و تسلیم می شوند. خوب خوشحال می شوند.

با نایتمن و هوری وارد سر هاروکی شوید. به موسیقی "پلنگ صورتی".

سر هاروکی: اینجا چه جهنمی است؟ هوری !! شما به من گفتید همه چیز تحت کنترل است!

هوری: خوب آره … فکر می کردم مال ما برنده خواهد شد!

نایتمن: ما فکر کردیم … که … ما پیروز خواهیم شد … و سپس …

سر هاروکی: ساکت شوید ، احمق ها! سلام شما بزرگ ضد سال جدید! نیروهای شیطانی بزرگ! چرا آنها مانند ژامبون در ماهیتابه دراز کشیده اند؟!

بابا نوئل: نه ، سر هاروکی! این بار شما و هکرهایتان نبرد را از دست داده اید! ما همدستان شما را شکست داده ایم! پیروزی از آن ماست!

Snegurochka: خوب ، رمز ورود به سیستم را به من بگویید!

Naithnam ، Hori ، Ser Haruki (با هم): چه چیز دیگری؟!

بابانوئل و Snow Maiden در حال پیشرفت هستند.

سر هارکی: بیا! خدا نکنه کت و شلوار یادت باشه! اتفاقاً پرادو!

Snegurochka: صحبت نکن ، اما رمز عبور را بگو!

آنها شروع به قدم گذاشتن روی یکدیگر می کنند و فشار می آورند. در این زمان ، تصویری به شکل جمجمه روی صفحه ظاهر می شود و آژیر آژیر صدا می کند. صدا اعلام می کند:

"توجه! توجه! توجه! یک ویروس خطرناک همه سیستم عامل های جهان را تسخیر کرده است! کامپیوترها توسط ویروس 777 مورد حمله قرار می گیرند! ویروس تمام وسایل الکترونیکی دنیا را از بین می برد! این دو روز است که با سرعت 200 کامپیوتر در ساعت در حال گسترش است! خنثی سازی غیرممکن است! نتیجه: کلیه تجهیزات الکترونیکی به ترتیب معکوس کار می کنند! همه ساعت های دنیا شروع به شمارش معکوس می کنند! برای پایان جهان آماده شوید!"

(همه قهرمانان با وحشت صحبت می کنند)

سر هاروکی: وای خدای من! ما چه کرده ایم! (به هکرها) من به شما گفتم ، مراقب ویروس ها باشید! (فریاد می زند) حالا باید چه کار کنیم!؟ برای دیدار با پایان جهان؟!

کلاه قرمزی قرمز: متشکرم ، ما به شما اطمینان نمی دهیم! و

نور شروع به چشمک زدن می کند. همه با تعجب به اطراف نگاه می کنند. ناگهان یک جادوگر ظاهر می شود. همه مثل مجسمه ها یخ می زنند و تکان نمی خورند.

جادوگر: آه ، چه شرم آور است بر سر خاکستری من! چند قرن است که با یکدیگر رقابت می کنید؟! این ضد سال های تحقیرآمیز دوباره موفق به ارائه چیزی شدند! آنها رمز را شکستند! همانطور که هک شد ، پس به من بگویید! چند بار بگویم که من اینجا مسئول هستم! ای عزیزان ، من باید تو را مجازات کنم … چگونه توانستی چنین ویروسی را راه اندازی کنی؟! او می تواند همه بشریت را نابود کند!

چراغ کاملاً خاموش می شود.یک ویدئو روی صفحه ظاهر می شود که آینده ویروس را نشان می دهد.

(عکس از فیلم "من افسانه ام")

جادوگر: خوب ، به آینده نگاه کنید ، که به دلیل ویروس خواهد بود؟!

بابا یاگا: چه کابوسی. اوه خدای من….

جادوگر 1: چه وحشتناکی کرده ایم!

جادوگر 2: اکنون جهان چه خواهد شد؟..

هوری: آیا همه می میرند؟ با چه کسی رقابت خواهیم کرد؟

جادوگر: من برای تو رقابت خواهم کرد !! (مشت نشان می دهد)

سر هاروکی: بله ، گرگ ، شما حق دارید که به نیروهای خوب بروید … همین! من همچنین متعهد می شوم هاله را پاک کنم.

بابا یاگا: ما را بخاطر ذلت ما ببخش …

سر هاروکی: چقدر اشتباه کردیم. پشیمانیم …

جادوگران: بله!

نایتمن: ما رمز را به شما خواهیم گفت …

سر هاروکی: 1 ، 2 ، 3 ، 4 ، 5.

بابا نوئل: و این رمز ورود شماست؟! (می خندد).

Snegurochka: آیا شما نمی توانید چیزی اصیل تر فکر کنید؟

Snow Maiden یک لپ تاپ می گیرد ، رمز ورود را وارد می کند. نامه های صوتی کودکان روی صفحه ظاهر می شود.

1 "سانتا کلاوس عزیز ، من می خواهم به شما بگویم که من شما را بسیار دوست دارم … من از شما چیزی لازم ندارم. هدیه ای نمی خواهم. من به دوچرخه ، عروسک و نشانگر نیاز ندارم. من فقط می خواهم در مورد یک چیز از شما بپرسم … بگذارید مادر و پدر من به معجزه اعتقاد داشته باشند!"

آلیس 6 سال مسکو

2 "بابا نوئل ، تو آخرین امید من هستی. اکنون ده سال است که در یک پرورشگاه زندگی می کنم. به من کمک کن پدر و مادرم را پیدا کنم. من خیلی در مورد آنها خواب می بینم …"

آرنولد 10 سال. برلین

3 "سانتا کلاوس عزیز و محبوب من ، تو و مادرم ، گرانبهاترین چیزی که دارم. اما او بیمار است … او اکنون یک ماه در رختخواب است. لبخند می زند و می گوید که من را دوست دارد ، می گوید همه چیز خوب است. اما من می دانم که او بیمار است … بابا نوئل ، لطفاً به او کمک کنید! بله ، قدرت بهبودی!"

مريم. 7 سال. نیویورک.

همه قهرمانان گریه می کنند.

Snow Maiden (با صدایی لمس كننده): من فقط كوچكترین قسمت از نامه های واقعی را خوانده ام … اما امید و ایمان زیادی در آنها وجود دارد!

بابانوئل: اوه ، شما ضد سالهای جدید هستید! خوب ، به چه نتیجه ای رسیده اید؟! آیا این چیزی است که شما می خواهید؟ ما نه تنها نامه های کودکان را به موقع نخوانده ایم ، اکنون دیگر نمی توانیم چیزی را برطرف کنیم ، زیرا به دلیل ویروس شما همه خواهیم مرد!

گربه چکمه ای: اکنون هزاران کودک از سراسر جهان اعتقاد به معجزه را از دست داده اند! حالا آنها به افسانه ها اعتقاد نخواهند داشت!

بابا یاگا: می دانید ، هنگامی که من فقط یک دختر بودم ، دیدم پدر و مادرم پیام جادویی من را برای بابا نوئل می خوانند. من آن روز خیلی تلخ بودم. گریه کردم. و از آن زمان من تصمیم گرفتم که هیچ بابانوئل وجود ندارد ، هیچ معجزه ای وجود ندارد! و من تصمیم گرفتم آن را به تمام دنیا ثابت کنم!

کوشچی: در مورد من هم همینطور بود … و هیچ کس واقعاً سعی نکرد که خلاف آن را به من ثابت کند ، گویی که این افسانه در واقع واقعی است.

جادوگران: و این برای ما اتفاق افتاد …

بابانوئل: چقدر ناراحت کننده است! و این تقصیر من است … این تقصیر من است که نتوانستم به موقع همه را برطرف کنم …

دوشیزه برفی: نه ، پدر بزرگ! تقصیر تو نیست! اگر ویروس شروع نشده بود ، ما می توانستیم همه چیز را برطرف کنیم …

جادوگر: اِ ، تو! به خاطر من ممنونم

Snow Maiden: اوه جادوگر ، لطفاً به ما کمک کن ، ایمان به معجزه را در همه فرزندان جهان نهاد! به تحقق خواسته های کودکان کمک کنید که نمی توانستیم به موقع بخوانیم!

جادوگر: خوب ، تنها یک راه نجات وجود دارد! زمان را برگردانید … من شما را به گذشته می فرستم ، جایی که این ویروس نخواهد بود. آیا شما آماده چنین قدم قاطعی هستید؟

بابانوئل: آماده …

چراغ خاموش می شود موسیقی مرموز. همه میرن.

نه عمل

بابانوئل: خوب ، سایمان ، کدام حرف در ردیف بعدی است؟

سایمان: "بابانوئل عزیز ، من می خواهم به شما بگویم که من شما را خیلی دوست دارم … من از شما چیزی لازم ندارم. هدیه ای نمی خواهم. من به دوچرخه ، اتومبیل یا نشانگر نیاز ندارم. من فقط می خواهم در مورد یک چیز از شما بپرسم … بگذارید مادر و پدر من به معجزه اعتقاد داشته باشند!"

آلیس 6 سال مسکو

چراغ خاموش می شود

عمل دهم

آلیس: مامان ، نامه ام را به بابانوئل گذاشتم. زیر درخت است … فکر می کنی او این کار را می کند ، درسته؟..

مامان: البته آلیس. البته که خواهد شد! شما تمام سال بچه خیلی خوبی بوده اید …

آلیس: دوستت دارم مادر …

مامان: منم دوستت دارم عزیزم … و حالا وقت خواب است. رویاهای شیرین!

میتیا: و تو مادر.

آلیس به رختخواب می رود. بابا وارد اتاق می شود.

پدر: خوب عزیزم ، آلیس پیامش را روی درخت گذاشت؟

مامان: بله … جشن گرفتن سال نو چقدر عالی است! اینقدر جادو اتفاق می افتد! خیلی معجزه! عزیزم ، اما من به Santa Claus هم پیغام دادم!

بابا: منم ناز دارم! بیایید بخوابیم تا بابا نوئل بیاید نامه های ما را بگیرد …

چراغ خاموش می شود همه قهرمانان روی صحنه می روند و آهنگ آخر را اجرا می کنند.

جادوگر: به معجزه اعتقاد داشته باشید و قطعاً به حقیقت خواهند پیوست!

توصیه شده: